دختری را دید آهنگی را گوش میکرد که میگفت . . .
دنیا اگه تنهام گذاشت تو من و انتخاب کن . . .
نزیک تر بهش شد
آهسته آهسته قدم بر میداشت
زیر لب پوز خندی میزد و چشمانش پر از اشک میشد
دوباره محو آهنگش شد
باور نمیکنم ولی انگار غرور من شکست
اگه میخوای بری اصرار من بیفایده ست
رفتم نزدیکتر
صورتش پر از اشک بود
پر از یاس و نا امیدی
در گوشش گفتم
ان بنده من لایق تو نبوده است که چشمانت را پر از اشک کرده است
و حال او در آغوش دیگری خفته است
بدان بدان که هر بار کسی را در آغوش میگیرد چشمان درشت و پر اشکت جلوی چشمانش است
او دیگر شرم دارد شرم دارد بگوید مانند گذشته آرام باش !!
تنها هستی اما بدان او از تو تنها تر است ای بنده م
زن ....جنس عجیبی ست!
چشم هایش را که می بندی,
دیدِ دلش بیشتر...
دلش را که میشکنی,
باران لطافت از چشم هایش سرازیر...
انگار درست شده تا...روی عشق را کم کند!
" فقط مردها غیرت ندارند "...
باورکن زنها هم رگ غیرتی دارند...
که اگر گل کند ....
همه ی مردانگی ات زیر سوال میرود ...!!
تورا دختر خانوم مینامند
مضمونی که جذابیتش نفسگیر است…
دنیای دخترانه تو نه با شمع و عروسک معنا پیدا میکند
و نه با اشک و افسون. اما تمام اینها را هم در برمیگیرد…
تو نه ضعیفی و نه ناتوان،
چرا که خداوند تو را بدون خشونت و زورِ بازو میپسندد.
اشک ریختن قدرت تو نیست
، قدرت روح توست .